
ایران در نقطه مذاکره و مصلحت و ماشه و موانع جهانی قرار گرفته است
پرونده هستهای ایران میدان دیپلماسی بینالمللی را وارد مرحلهای پرفشار و چندلایه کرده است. اخیرا مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده در تماس تلفنی با همتایان فرانسوی، انگلیسی و آلمانیاش پایان ماه آگوست را به عنوان ضربالاجل نهایی جهت دستیابی به توافق نهایی با ایران مطرح کرده؛
به گزارش روز نو بازه زمانی که در صورت عدم تحقق توافق ماشه فعال خواهد شد و تحریمهای شورای امنیت به شکلی خودکار بازخواهد گشت. با این همه این تهدید و ضربالاجل ادعایی درحالی رسانهای شده که سایه تردید بر آینده گفتوگوهای تهران و واشنگتن همچنان سنگینی میکند و همزمان فعل و انفعالهای بازیگران حاشیه خلیجفارس و حتی اسراییل افزایش یافته است.
در همین راستا کاخ سفید اخیرا میزبان نخستوزیر قطر و ولیعهد بحرین و یسرائیل کاتز و رییسجمهوری اسراییل بوده؛ دیداری که گفته میشود موضوع ایران و برنامه هستهای کشورمان از محورهای رایزنیها است. از آنسو، تحرکات تل آویو بالاخص در جنوب لبنان و حمله بیسابقه این بازیگر به قلب دمشق معادلات منطقهای را پیچیدهتر از هر زمان جلوه داده است. در همین راستا روزنامه اعتماد با هدف بررسی مهمترین مولفهها و متغیرهای تاثیرگذار بر فضای دیپلماسی و امنیت منطقهای ایران، از تهدیدات حقوقی و تنبیهی تا سناریوهای محتمل در حوزه نظامی و اطلاعاتی، از بازتعریف احتمالی نقش چین به عنوان میانجی صلح گرفته تا چشمانداز آینده گفتوگوهای احتمالی، مصاحبهای اختصاصی با رحمان قهرمانپور، تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالمللی انجام داده است. قهرمانپور بر این باور است که اروپا در واکنش به مواضع ایران در جنگ اوکراین و نگرانیهای حقوقی پیرامون آینده برنامه هستهای کشورمان، رویکردی چندجانبه اتخاذ کرده است؛ رویکردی که نهتنها پاسخی به حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین است، بلکه هدف از اتخاذ آن جلوگیری از رفع خودکار تعهدات ایران در چارچوب برجام از طریق فعالسازی مکانیزم ماشه نیز میباشد.
به باور این کارشناس مسائل بینالملل در کنار این متغیرها، اروپا به دنبال حفظ جایگاه خود در روند مذاکرات آتی است؛ نقشی که پیشتر با موفقیت در تعامل با دولتهای ترامپ و پوتین ایفا کرده بود. در مجموع به باور قهرمانپور هدف اروپا از این تحرکات، افزایش فشار دیپلماتیک بر ایران و همراهی با امریکا برای شکلدهی به توافقی است که خواستههای غرب را تامین کند.
مشروح گفتوگو در ادامه آمده است:
تروییکای اروپایی اخیرا ایران را با فعالسازی ماشه تهدید کردند، به باور شما این گروه از بازیگران تا چه اندازه قادر به اجرایی کردن چنین تهدیدی هستند، از منظری دیگر اساسا رویکرد این سه بازیگر را باید در چارچوب فشار حداکثری جدید تفسیر کرد یا تلاشی برای احیای اهرمها برای مذاکره؟
اروپا به سه دلیل از این رویکرد پیروی میکند؛ نخست، چنین کنشی نوعی واکنش به مواضع ایران در جنگ اوکراین و خشم اروپا از این موضوع است. از منظری دیگر، مساله ملاحظات حقوقی مطرح است، چراکه اگر مکانیسم ماشه فعال نشود و توافقی بین ایران و امریکا صورت نگیرد، بندهای غروب برجام به پایان میرسد و محدودیتهای اعمالشده بر برنامه هستهای ایران بهصورت خودکار از نظر حقوقی رفع خواهد شد. گزاره سوم آن است که اروپا میخواهد در کنار امریکا نقش مهمی در مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران ایفا کند، این همان رویکردی است که این گروه از بازیگران در برابر ترامپ و پوتین نیز بدان متوسل شده و در نهایت موفق شدند در مذاکرات نقشآفرین باشند و به نوعی مانع توافق میان ترامپ با پوتین شوند. به باور من اروپا همان سیاست را به شکلی دیگر در مورد ایران اعمال کرده تا بتواند سهم خود را در مذاکرات حفظ کند. از همین رو میتوان گفت هدف از این اقدامات و تعیین ضربالاجل در مرحله اول، اعمال فشار بر تهران جهت پذیرش توافق است و در مرحله دوم، همراهی با ایالاتمتحده جهت فشار بر ایران برای پذیرش شروط امریکا و اروپا خواهد بود.
شما به تلاشهای اروپا برای نقشآفرینی در مسیر مذاکرات احتمالی ایران با امریکا اشاره کردید، در شرایطی که هنوز چشمانداز روشنی از آغاز مذاکرات جدید میان ایران و امریکا وجود ندارد، ارزیابیتان از تاثیر تنشهای حاکم بر رایزنیهای احتمالی چه خواهد بود، از طرفی دیگر به باور شما در کنار غنیسازی اورانیوم، آیا احتمال دارد واشنگتن و حتی تروییکای اروپایی موضوع برد موشکهای بالستیک ایران و رفتار منطقهای کشورمان را روی میز رایزنیها قرار دهند، در چنین شرایطی واکنش تهران به کنش این گروه از بازیگران چگونه است؟
همانگونه که پیشتر اشاره کردم، رویکرد اصلی اروپا تلاش برای اعمال فشار بر ایران به منظور کنار گذاشتن غنیسازی است. همزمان به نظر میرسد که ایالاتمتحده نیز درباره موضوع هستهای و مسائل موشکی و منطقهای خواستار پذیرش شروطی از سوی ایران است، به همین دلیل، این مساله میتواند روند رسیدن به توافق را دشوارتر از گذشته کند. با توجه به جنگ ۱۲ روزهای که رخ داد و حملهای که اسراییل به ایران انجام داد، محیط و شرایط کلی حاکم بر رایزنیها تغییر کرده است. به باور من عدم توازنی که حتی پیش از ۲۳ خرداد وجود داشت، تشدید شده و در نتیجه، احتمال دستیابی به توافق کمتر از گذشته محتمل است. از یکسو، مطالبات امریکا و اروپا افزایش یافته و از سوی دیگر، تمایل ایران به سرمایهگذاری استراتژیک یا به تعبیری اعتماد به روند دیپلماتیک کاهش یافته است. بالاخص آنکه در داخل ایران، گروهی به شکلی جدی بر این باورند که اگر قرار بود مذاکرات و رایزنیها (دیپلماسی) چالشها و اختلافها را حل کند و از بروز جنگ جلوگیری شود، چنین وضعیتی به وجود نمیآمد. بنابراین، به باورم از آنجایی که دیپلماسی و رایزنیها نتوانستند مانع جنگ شوند، در داخل ایران، برخلاف پیش از ۲۳ خرداد، نیروهایی که نسبت به مذاکره خوشبین نبودند، بدبینیشان افزایش یافته است.
در این میان نقش روسیه و چین را چگونه ارزیابی میکنید، آیا این دو بازیگر در مسیر مهار تنشها گام برمیدارند یا با لحاظ کردن منافع خود در غرب آسیا و فراتر از آن در ارتباط با امریکا راهبردهایشان رابازتعریف خواهند کرد؟
وضعیت روسیه و چین متفاوت است. روسیه یک قدرت در حال افول است و روند سیاست خارجی این کشور پس از حمله به اوکراین نشاندهنده کاهش مداوم قدرت این بازیگر در عرصه بینالمللی است؛ در همین راستا میتوان به ناتوانی روسیه در کسب پیروزی زودهنگام در اوکراین تا تحولات قفقاز، شکست پوتین در حفظ بشار اسد در قدرت و رویکرد منفعلانهاش در حمایت از ایران در برابر حمله اسراییل اشاره کرد. اگر این برداشت درست باشد، به نظر میرسد این روند در آینده نیز ادامه خواهد یافت و روسیه قادر به ایفای نقش مهمی نخواهد بود. اما در مورد چین، وضعیت متفاوت است.
چین، برخلاف روسیه، یک قدرت رو به رشد است و نوع کنشش متفاوت است. با این حال، به نظر میرسد خیز چین همچنان یک خیز آرام است و پکن تمایل چندانی ندارد که از طریق درگیری و تنش، قدرت خود را افزایش دهد. بنابراین، در مورد روسیه، مساله بیشتر به ناتوانی مسکو مربوط است، یعنی این بازیگر حتی اگر بخواهد، قادر نخواهد بود آنگونه که انتظار داریم از ایران حمایت کند. اما در مورد چین، ظاهرا مساله بیشتر به عدم تمایل رهبران سیاسی پکن مربوط است، یعنی چین هنوز به نتیجه قطعی نرسیده که باید در سطحی حساس و استراتژیک از ایران حمایت کند؛ لذا باید دید آیا رویکرد دیپلماتیک ایران در هفتههای آینده میتواند چین را متقاعد سازد.
علاوه بر این مشخص خواهد شد که ایران برای این بازیگر ارزش استراتژیک دارد یا خیر. ضمن اینکه نباید فراموش کرد چین به دنبال اتحاد استراتژیک با هیچ کشوری نیست و صراحتا اعلام کرده که در بهترین حالت به دنبال شراکت استراتژیک است. تعریف رهبران سیاسی این بازیگر از شراکت استراتژیک آن است که در موضوعات و منافع مشترک همکاری میکنند، اما اگر کشوری درگیر جنگ شود، نباید انتظار حمایت نظامی همهجانبه از چین را داشته باشد.
بنابراین، باید بین رویکرد چین و روسیه تفاوت قائل شد. آنچه ممکن است چین را وادار به بازنگری در رویکرد خود کند، این است که انفعالش در این جنگ به ضررش تمام خواهد شد و اعتبارش در خاورمیانه کاهش یافته و تحتتاثیر قرار میگیرد. این مساله میتواند به کاهش اعتماد کشورهایی مانند عربستان، امارات، ایران، ترکیه و مصر به چین منجر شود. باید منتظر ماند و دید ارزیابی چین از این موضوع چگونه است. هنوز ارزیابی روشنی از رویکرد دیپلماتیک پکن در اختیار نداریم و مشخص نیست که آیا آنها نیز بسان ما یا سایر پایتختهای کشورهای خاورمیانه فکر میکنند یا معتقدند که اتفاق خاصی رخ نداده است.
ذیل سوال بالا، همزمان با گمانهزنیها درباره برگزاری دور تازه رایزنیهای احتمالی در پکن، گروهی براین باورند که چین تلاش خواهد کرد نقش سال ۲۰۲۳ خود درباره احیای رابطه میان ایران و عربستان را بازتعریف کرده و نقش صلحساز را در غرب آسیا ایفا کند، این فرضیه تا چه میزان قابل اعتنا است؟
همانگونه که در پاسخ به سوال سوم اشاره کردم، قیاس میان وضعیت ایران و عربستان با مساله ایران و امریکا چندان دقیق نیست، زیرا ایران و عربستان دو قدرت منطقهای بودند و چین به عنوان یک قدرت جهانی میان دو بازیگر میانجیگری کرد. هر دو کشور نیز به چین اعتماد داشتند و موضوع مورد بحث نیز چندان استراتژیک و مورداختلاف نبود. ایران به عادیسازی روابط با عربستان تمایل داشت و سیاست عربستان نیز تغییر کرده بود. اما در مورد مساله هستهای و میانجیگری چین بین ایران و امریکا، شرایط متفاوت است.
این تفاوت به دلیل بیاعتمادی حاکم میان ایران و امریکا است؛ علاوه بر این و این احتمال جدی وجود دارد که اگر چین خواستار عبور از خطوط قرمز ایران باشد، تهران به چنین کنشی رضایت ندهد. بنابراین، مساله نخست این است که چین خود باید متقاعد شود که ورود به تنشهای حاکم ارزش سرمایهگذاری دارد و توجیهپذیر است یا خیر. برای تحقق چنین گزارهای چین میبایست اطمینان یابد در صورت ورود به چنین حوزه حساسی، قطعا با موفقیت از آن خارج خواهد شد، زیرا پکن اعتبار خود را برای هیچ کشوری، حتی روسیه، به خطر نمیاندازد. بنابراین، اگر چین به این نتیجه برسد که میانجیگری نتیجهبخش نخواهد بود، به نظر من به آن ورود نخواهد کرد.
در این میان فعل و انفعالهای اسراییل علیه ایران چگونه میتواند گفتمان منطقه و بینالمللی علیه کشورمان را متاثر کند، همزمان محاسبات راهبردی تهران در برابر تلآویو را چگونه ارزیابی میکنید، بالاخص آنکه به ادعای گروهی از ناظران اسراییل به واسطه جاهطلبیهایش میتواند به تهدیدی بالقوه علیه پادشاهیهای خلیجفارس تبدیل شود؟
نگرانیهای عربستان و امارات از هژمونی اسراییل در منطقه واقعیت دارد و این گروه از بازیگران حاشیه خلیجفارس نگران تحرکات تلآویو هستند، اما این به معنای آن نیست که به دلیل این نگرانی وارد روابط استراتژیک با ایران شوند. این گروه از کشورها همانگونه که بارها به صراحت اعلام کردند چنین برداشتی دارند که تضعیف همزمان ایران و اسراییل به نفع آنهاست و فضای تنفس بیشتری برایشان در منطقه ایجاد خواهد کرد. بنابراین، تلاش میکنند تا حد امکان وارد منازعه ایران و اسراییل نشوند. کشورهای حاشیه خلیجفارس همانگونه که در گذشته با افزایش قدرت ایران مخالف بودند و به نوعی در پروژه ایرانهراسی مشارکت داشتند، اکنون نیز با افزایش قدرت و هژمونی اسراییل در منطقه مخالفاند و به دنبال ایجاد توازن هستند. بخشی از این رویکرد
در راستای منافع ما است، اما طبیعتا بخشی از آن نیز ممکن است به نفع ما نباشد.
درخصوص تحرکات اسراییل و تاثیر آن بر گفتمان منطقهای و بینالمللی باید خاطرنشان کرد که اهرمهای اسراییل برای اعمال فشار بر ایران شامل دو مورد گزینه است. نخست، تکیه بر امریکا، بدین معنا که اسراییل از طریق لابیهای یهودی در ایالاتمتحده نظام تصمیمگیری این کشور را تحت فشار قرار میدهد. از همین رو همانگونه که در جنگ ۱۲ روزه، اسراییل موفق شد امریکا را با خود همراه کند، این احتمال وجود دارد که تلآویو بار دیگر نیز از همصدایی و همراهی امریکا برخوردار شود. دومین گزاره به ریسک بزرگی که اسراییل پس از هفتم اکتبر پذیرفت و به گزینه نظامی متوسل شد مرتبط است. اکنون اسراییل دیگر هراس چندانی از بهکارگیری ابزار نظامی ندارد. بنابراین، اسراییل دو اهرم اصلی دارد: یکی استفاده از لابیهای طرفدار اسراییل در امریکا برای تاثیرگذاری بر تصمیمگیریهای این کشور و دیگری پذیرش ریسک و خطرات اقدام نظامی.
در صورت فعالسازی رسمی مکانیسم ماشه، ایران در چارچوب حقوق بینالملل برای دفاع از منافع ملی خود چه گزینههایی دراختیار دارد؟ بالاخص در شرایطی که ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را به حالت تعلیق درآورده و شورای عالی امنیت ملی وظایف ارتباط با نهاد پادمانی را عهدهدار شده است؟
به لحاظ حقوقی، شاید بتوان راههایی یافت، اما این گزینهها نمیتوانند به نتیجه مطلوب منجر شوند، زیرا بحثهای تفسیری درباره چگونگی اجرای معاهدات حقوق بینالملل و شرایط حاکم بر خروج از آنها وجود دارد. با این حال، به نظر میرسد اگر اروپاییها تصمیم بگیرند پرونده مکانیسم ماشه را دوباره مطرح کنند، راهحل عملی برای جلوگیری از آن، متاسفانه، وجود نخواهد داشت و این امر باعث تشدید تنش خواهد شد. ایران تاکنون تلاش کرده به واسطه اخطار به اروپا مانع از فعال شدن ماشه شود، اما در حال حاضر نشانهای از عقبنشینی اروپا از موضع خود مشاهده نمیشود.
تحلیل شما از سناریوهای محتمل درباره واکنش تهران در صورت همزمانی اقدامات تنبیهی غرب با تحرکات نظامی یا اطلاعاتی رژیم صهیونیستی چیست؟
در مورد سناریوهای پیش رو، یک سناریو، سناریوی توافق است و سناریوی دیگر، ادامه تنش و درگیری. اینکه کدامیک از این سناریوها محقق خواهد شد، طبیعتا به کنش و واکنش بازیگران بستگی دارد. اگر امریکا به دنبال موفقیت دیپلماسی اجبار در قبال ایران باشد، ناگزیر باید امتیازاتی به ایران ارایه دهد. واضح است که ایران در برابر آنچه ترامپ بهصورت بیقید و شرط مینامد، مقاومت خواهد کرد و در این صورت، دیپلماسی اجبار بینتیجه خواهد ماند. ازسوی دیگر، باید دید آیا کشورهای منطقه، قدرتهای جهانی و بهویژه چین، تمایل دارند به صورت جدی به این مساله ورود کنند یا خیر. به نظر من، چین شاید پتانسیل جلوگیری از تشدید بحران را داشته باشد، اما همانگونه که پیشتر اشاره کردم، این مساله به تمایل و به تعبیر برخی تحلیلگران، به توانایی پکن نیز بستگی دارد. هرچند قدرت نظامی چین رو به افزایش است، اما این کشور هنوز از قدرت عملیاتی نظامی برخوردار نیست.
به عبارت دیگر، کشوری که بخواهد اراده خود را در سطح جهانی اعمال کند، باید توان عملیات نظامی را نیز داشته باشد. بنابراین، تحقق هر یک از این سناریوها به متغیرهای متعددی بستگی دارد و باید منتظر ماند و دید کدامیک در نهایت غالب خواهد شد.