
اسراییل درس عبرت نگرفت از حمله به ایران؟
دکتر عبدالحفیظ السریتی پژوهشگر ارشد حوزه علوم سیاسی و جهان عرب در الجزیره
به گزارش روز نو به نقل از الجزیره نت، «هیچکس نمیتواند اسرائیل را از حمله به دشمنانش بازدارد»؛ این جمله را استیو ویتکاف بر زبان آورد و نتانیاهو، متهم به جنایت جنگی، بارها به بهانههای مختلف تکرار کرده است. حمله اخیر به هیئت مذاکرهکننده حماس در دوحه، اقدامی پرمخاطره و بیسابقهای خطرناک بود.
دوحه، در کنار ایالات متحده و مصر، از میانجیهای اصلی گفتوگوهای غیرمستقیم میان حماس و اسرائیل به شمار میرود؛ از همین رو، تعرض به حاکمیت آن نقض آشکار حقوق بینالملل محسوب میشود. این اقدام در عمل تیر خلاصی بر پیکر تلاشهای جاری برای توقف تجاوز، لغو محاصره غزه و رساندن کمکهای حیاتی به زنان و کودکانی بود که در میان جنگ و گرسنگی گرفتار شدهاند؛ جنگی که صحنههای هولناک آن وجدان آزادگان را در شش قاره به لرزه انداخته است.
اسرائیل در هر نقطه ضربه میزند؛ اما نه توانسته اسیران خود را از دست نیروهای مقاومت بازگرداند و نه قادر است تصویری را که در افکار عمومی جهان از آن شکل گرفته، تغییر دهد؛ تصویری که هر روز منفورتر و رسواتر میشود. رژیمی با سابقهای طولانی در کشتار و ترورهای ناجوانمردانه، بهخوبی میداند که این اقدامات چیزی جز تثبیت چهره یک موجودیت اشغالگر، جنایتکار و یاغی برایش به همراه نخواهد داشت.
همچنین بعید است که اسرائیل از نتایج جنگ اخیر خود علیه ایران نیز رضایت داشته باشد. آنچه رهبران این رژیم درباره نابودی توانمندیهای هستهای ایران به دست آمریکا مطرح میکنند، فاصلهای آشکار با واقعیت دارد. واقعیت آن است که برنامه هستهای ایران همچنان یک چالش جدی به شمار میرود؛ چالشی که آمریکا، اسرائیل و سه کشور اروپایی را واداشته تا در تمامی سطوح برای مهار آن و جلوگیری از پیوستن ایران به باشگاه هستهای تلاش کنند.
این تنها یکی از تصاویر جهان امروز است؛ جهانی که وارونه حرکت میکند: از موجودیت متجاوزی حمایت میکند که بیش از ۲۰۰ کلاهک هستهای در اختیار دارد، جنگهای تهاجمی به راه میاندازد و همزمان علیه ایران تحریمهای اقتصادی اعمال میکند؛ آنهم در شرایطی که تهران بارها بهصراحت اعلام کرده به دنبال دستیابی به سلاح هستهای نیست.
نتانیاهو و حلقه افراطی پیرامون او بهخوبی میدانند مشکل اصلی نه موضوع هستهای، بلکه اصل موجودیت اسرائیل در منطقه است که با چالش جدی روبهرو شده است. برتری نظامی، کشتار و نسلکشیای که با پشتیبانی ایالات متحده دنبال میشود، نه به رسمیت شناختن سلطه اسرائیل را به همراه داشته و نه تسلیم در برابر هژمونی آن را. برعکس، تنها نتیجه آن فروپاشی بیشتر اعتبار این رژیم بوده است؛ اعتباری که از آغاز با خشونت، آشوب و جنگ گره خورده است. اسرائیل با غرور و زیادهخواهی، تلاش میکند خود را به قدرت مسلط و تعیینکننده سرنوشت در منطقه تبدیل کند؛ تلاشی که هر روز بیش از پیش با شکست و انزوا همراه میشود.
انزوای تلآویو؛ اسپانیا در خط مقدم قطع همکاری با رژیم اشغالگر
در همین چارچوب، جنگی که رژیم اشغالگر در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، تنها دو روز پیش از آغاز دور تازه مذاکرات آمریکا و ایران آغاز کرد، منجر به ترور چند تن از فرماندهان سپاه پاسداران و همچنین نُه تن از دانشمندان هستهای کشور شد. با این همه، ایران توانست به عمق سرزمینهای اشغالی ضربه وارد کند. هیچیک از سامانههای پدافندی اسرائیل از «آرو» و «گنبد آهنین» گرفته تا «فلاخن داوود» و «پاتریوت» نتوانستند مانع اصابت موشکهای بالستیک ایران به اهداف تعیینشده شوند. این حملات وحشتی گسترده در داخل اسرائیل برانگیخت و رژیم را ناچار ساخت بخش بزرگی از جمعیت خود را به پناهگاهها منتقل کند.
اما پرسش اساسی اینجاست: آیا اسرائیلی که در تمامی جنگهای خود در منطقه شکست خورده، توان آغاز نبردی تازه علیه ایران را دارد؟ آیا دولت آمریکا به رهبری ترامپ از حماقتهای نتانیاهو پیروی خواهد کرد؟ و آیا غرب به رهبری واشنگتن، خطرات ناشی از تغییرات جاری در موازنه جهانی قدرت را نمیبیند؟ اسرائیل امروز در باتلاق غزه فرو رفته است؛ چگونه میتواند در چنین شرایطی جنگی تازه علیه ایران به راه اندازد؟ این در حالی است که طولانیترین جنگ تاریخ خود را در غزه تجربه کرده و همزمان دامنه جنایاتش را به لبنان، سوریه، ایران و یمن گسترش داده، بیآنکه بتواند به اهداف تجاوزکارانهاش دست یابد.
حتی مشارکت مستقیم دولت آمریکا در جنگ و حمایت بیقیدوشرط شماری از دولتهای اروپایی که با تبلیغات رسانهای، تأمین مالی و ارسال تسلیحات، روایت اسرائیل را ترویج کرده و ابزار کشتار کودکان، زنان و سالخوردگان را فراهم ساختند نیز نتوانست این رژیم را به پیروزی برساند. با وجود بیش از ۷۰۰ روز تخریب، کشتار و نسلکشی، نتانیاهو هرگز نتوانست مردم فلسطین را به تسلیم وادارد. نه محاصره، نه گرسنگی و نه مرگ، هیچیک نتوانست اراده مقاومت و بقا را در میان فلسطینیان در هم بشکند. نتانیاهو همچنان سرگردان است؛ ترورهای ناجوانمردانه او در لبنان، ایران و یمن علیه رهبران سیاسی و نظامی نیز نتوانستند تصویری را که از او در افکار عمومی جهان شکل گرفته، تغییر دهند. او همچنان همان جنایتکاری است که پروندههای قضایی در داخل و خارج، گریبانگیر اوست.
در همین حال، محور مقاومت هرچند به دلیل رخنههای امنیتی و حملاتی مانند عملیات «پیجر» آسیبهایی دیده است؛ اما همچنان در صدر اولویتهای آمریکا و اسرائیل قرار دارد. در یمن نیز، با وجود ترور مقامات انصارالله این کشور همچنان حملات موشکی مافوق صوت خود را ادامه میدهد و مانع عبور کشتیهای راهی سرزمینهای اشغالی فلسطین میشود.
شاید بزرگترین دغدغه نتانیاهو و متحدانش این باشد که تمامی این سرمایهگذاریها در قتل و جنایت، سرانجام به انزوا و محکومیت گسترده منتهی شود؛ چراکه جهان امروز حقیقتاً شاهد بیداری وجدان انسانی است. در برابر واقعیتها و صحنههای کشتار کور، روایت صهیونیستی کاملاً برهنه و بیپایه شده است. خطرناکتر از این، تغییر موضع برخی کشورهای اروپایی است که اکنون در تناقض آشکار با ارزشها و اصول خود در دفاع از حقوق بشر و حقوق بینالملل قرار گرفتهاند. اسپانیا در صف مقدم این تغییر ایستاده و با اتخاذ مواضعی پیشرو علیه رژیم اشغالگر، تمامی روابط تجاری بهویژه عبور کشتیهای حامل سلاح و مهمات از بنادر خود را متوقف کرده است.
اما منزوی کردن ایران آسان نیست. آمریکا و اسرائیل هر راهی را برای آسیب رساندن به تهران آزمودهاند. در ماههای اخیر نیز شاهد بودیم که باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان، به محلی مورد علاقه برای مذاکراتی تبدیل شد که همگی در خدمت اسرائیل و علیه ایران و متحدانش قرار داشت.
زنگزور؛ ابزار تازه واشنگتن برای محاصره ایران
آذربایجان در سطح راهبردی، اطلاعاتی و دیپلماتیک به یکی از مقاصد مورد علاقه آمریکا و اسرائیل تبدیل شده است. پروژههای مربوط به ایجاد کریدورها و مسیرهای جدید که تحت نظر واشنگتن دنبال میشود، اهدافی بلندمدت را پیگیری میکند و تنها به تضعیف ایران محدود نمیشود؛ بلکه در پی مختل ساختن روند صعود قطبی است که چین و روسیه ستونهای اصلی آن به شمار میروند.
در همین راستا، کار بر روی کریدور «زَنگِزور» در خاک ارمنستان جریان دارد؛ هدف اصلی این است که ایران از طریق ارمنستان نتواند با روسیه ارتباط برقرار کند. فعالیتهای گستردهای برای فعالسازی این مسیر ۵۰ کیلومتری در استان سیونیک ارمنستان آغاز شده است. نکته جالب توجه اینکه، توماس باراک، فرستاده آمریکا به سوریه و سفیر پیشین این کشور در آنکارا مسئولیت پیشبرد این طرح را بر عهده گرفته و حتی سخنانی درباره اجاره این کریدور برای مدت ۹۹ سال مطرح شده است.
کریدور «زَنگِزور» جایگزین کریدور «آراس» شد؛ مسیری که قرار بود اراضی آذربایجان را از طریق خاک ایران به نخجوان متصل کند. اما ترامپ با شتاب عمل کرد و توانست این پروژه را از طریق توافقی میان آذربایجان و ارمنستان متوقف سازد. بدینترتیب، آمریکا در پی بازتعریف جایگاه خود در منطقه قفقاز جنوبی برآمده است. منطقه اوراسیا با اهمیت ژئوپولیتیک خود، یکی از کلیدیترین مناطق جهان به شمار میرود. تمامی این تحرکات در راستای محاصره ایران و تعمیق بحران ژئوپولیتیک آن صورت میگیرد؛ آمریکا و اسرائیل با بازطراحی نقشهها تلاش میکنند قدرت و نفوذ ایران را در منطقه تضعیف کنند.
شانگهای؛ تولد قطب نوظهور در برابر سلطه غرب
با این حال، وزش بادهای تازه در اجلاس اخیر شانگهای که آغاز تولد یک قطب جدید برای ایجاد توازن جهانی پس از فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق را اعلام کرد مسیر دیگری را پیش روی جهان قرار داده است. این قطب نوظهور در حال پایهگذاری حوزهای تازه برای تجارت و پولسازی است؛ حوزهای مستقل از سلطه غرب به رهبری آمریکا، سلطهای که جهان را با سیل تحریمها و تعرفههای واشنگتن، حتی علیه متحدانش به ستوه آورده است.
اجلاس شانگهای که تلاش میکند با گروه هشت رقابت کند، ضمن اعلام همبستگی با ایران، به بازاری برای صادرات نفت این کشور تبدیل شد. در همین حال، تروئیکای اروپایی آماده میشود بار دیگر مکانیسم «اسنپبک» تحریمها را فعال کند. ایران اکنون احساس میکند در برابر سهگانه آمریکا، اروپا و اسرائیل، به دلیل برنامه هستهای خود وارد رویارویی بیپایان شده است. تهدید تروئیکای اروپایی به فعالسازی سازوکار تحریمهای سریع علیه ایران، موسوم به «مکانیسم ماشه» یا «اسنپبک»، تنها بر شدت این بحران افزوده است.
ایران و متحدانش، بهخوبی درک میکنند که شرایط کنونی نیازمند دیپلماسی گسترده و پرهیز از تنش است تا بتوان ظرفیتهای تخریبشده را بازسازی و موازنه قوا را در برابر اسرائیل و متحدان غربی آن احیا کرد. در حقیقت، کشورهای اروپایی با تهدید به بازگرداندن تحریمها علیه ایران، انتخاب کردهاند که در کنار آمریکا و اسرائیل قرار گیرند؛ و بهجای آنکه بخشی از راهحل باشند، خود به بخشی از مشکل تبدیل شدهاند.
رابطه ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی همواره میان سختگیری و گشایش در نوسان بوده است؛ موضوعی که پرسشهایی جدی درباره میزان استقلال این نهاد از فشارهای آمریکا و اسرائیل برانگیخته است. در ایران، بیاعتمادی به آژانس ریشهدار است؛ بسیاری گزارشهای آن را جانبدارانه میدانند و معتقدند همین گزارشها بهانه لازم را برای حمله اخیر آمریکا به تأسیسات هستهای کشور فراهم کرده است.
در گزارشی محرمانه که از سوی رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی منتشر شد، آمده است که ایران سرعت تولید اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را افزایش داده است؛ سطحی که نگرانیهای غرب و اسرائیل را برانگیخته، هرچند تهران همچنان بر ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای خود تأکید میکند. با این حال، به نظر میرسد آژانس و ایران در دیدار سهجانبهای که در قاهره برگزار شد، توانستهاند تا حدی از بحران عبور کنند. انتظار میرود این دیدار بخشی از تنش میان ایران از یک سو و ایالات متحده و تروئیکای اروپایی از سوی دیگر را کاهش دهد. اگر این توافق زمینه بازگشت بازرسان آژانس به تأسیسات هستهای ایران را فراهم کند، ضروری است همزمان به تهدیدهای اروپا برای بازگرداندن تحریمها علیه ایران نیز پایان داده شود.