
واکنش عباس عبدی به خبر بازسازی نمادین جهنم: جهنم و پل صراط را شبیهسازی می کنند چون نشان دادن نهرهای عسل و حوری پرهزینه است
روزنو :عباس عبدی نوشت: در حالی که افکار رسمی آنان از نظر بنیادهای فکری بسیار ضعیف است. همانگونه که گفته شد طراحی و نمایش پل صراط و جهنم در شمال کشور موجب حیرت جامعه شد، ولی کمتر کسی به این پرداخت که این نمایش در ذیل سیاست ترس معنادار است. البته در همین مورد نیز سیاست طمع و ایجاد بهشت را حذف کردند، چون نشان دادن نهرهای عسل و حوری و انواع خدمات مجانی و... خیلی پرهزینه است. برخی موارد را هم که نمیتوان نمایش داد.
عباس عبدی، فعل سیاسی اصلاح طلب نوشت: فرمانده نظامی در یکی از شهرهای شمال پروژهای را به نام «ساعت به وقت بهشت» افتتاح کرده که در عمل بازسازی و پل صراط و مثلا آتش جهنم است. چنین کار بسیار عجیبی بازتابهای فراوانی داشت که در این یادداشت ریشهیابی رویکردی میشود.
انگیزههای بشر در هر رفتاری از چه مولفههایی تاثیر میپذیرد؟ در یک قالب کلی و بسیار عقلانی، موازنه هزینه و فایده است. هر گاه فایده یک عمل و رفتار بیشتر از هزینه آن برآورد شود، انجام میشود. البته گفتن این گزاره ساده است. ولی توصیف دقیق اینکه «هزینه» چیست؟ «منافع» چیست؟ «ارزیابی موازنه» آن چگونه است؟
اینها ماجرا را خیلی پیچیده میکند. گذشته از این مشکل کلیت آن را میتوان پذیرفت، از این حیث سیاستهای تربیتی و حکومتداری برحسب اینکه بر کدام مولفه تاثیرگذار بر رفتار تاکید میکنند، متفاوت میشوند. یک سیاست مبتنی بر افزایش هزینه برای دور کردن فرد از رفتار به خصوصی است. حکومتداری با چنین رویکردی هر کاری را نمیپسندند، جرم اعلام میکنند و کوشش آنان برای افزایش مجازات است.
اعدام که اوج مجازات است، در بسیاری از جرایم متداول میشود. در سطح فردی و خانوادگی نیز تنبیه اساس تربیت و سر به راه کردن عضو خانواده میشود. این رویکرد دقیقا از موضع ترس و ضعف است و البته این خطای اساسی را هم دارد که هزینه و تنبیه در اغلب رفتارها هنگامی موثر است که در درجه اول با شرایط دیگری همراه باشد و نیز از حد متعارفی بالاتر نرود. همچنین نباید شرایط به گونهای شود که منافع رفتاری را که میخواهند منع کنند، بسیار افزایش یابد. سیاست کیفری در ایران و تا حدی هم در افکار عمومی، هزینهمحور و مبتنی بر عامل ترس است.
گمان میکنند که اگر مردم بترسند رفتار معینی را انجام نمیدهند، حتی اگر از نظر اعتقادی و ارزشی خواهان انجام آن رفتار باشند از ترس عقوبت و مجازات از ارتکاب آن پرهیز میکنند. این تصور باطل است. تجربه هم نشان داده در هر جامعهای که بر مجازاتهای سنگینتر و بر عامل ترس تاکید شده، اتفاقا جرم هم بیشتر است که کمتر نیست. در واقع عامل ترس و مجازات عامل اصلی شکلدهی به رفتارها نیست، چه بسا نتیجه معکوس هم داشته باشد. نکته جالب اینکه کسانی بر این عامل تاکید زیادی میکنند که خودشان بیشتر تابع هزینه رفتار هستند. یعنی ترس عامل اصلی شکلدهی رفتار آنان است.
عامل بعدی منافع است. رویکرد افزایش منافع و به تعبیری طمع هم برای جهتدهی به رفتارها شایع است. اگر ترس بازتابی از ویژگی بردگی است، طمع نیز بازتاب سودجویی و خودمحوری است. برخلاف ترس و هزینه که اِعمال آن علیه مردم ساده است و نیاز چندانی به منابع مادی ندارد، کاربرد عامل فایده نیازمند منابع است و منابع نیز نه تنها محدود است، بلکه گروهی که دنبال جهت دادن به رفتار دیگران هستند، منفعت را برای خودشان میخواهند و حاضر نیستند که با دیگران شریک شوند. منابع و سود محدودیتهای جدی دارد. با این حال تاکید بر سود نیز چندان گرهگشا نیست. هر دو عامل ترس و طمع به شرطی اثرگذاری جدی دارند که رفتار مورد نظر تا حدی از سوی مردم درونی شود.
رویکرد دیگر و موثر پذیرش اعتقادی یک رفتار است. سود و نفع در ذیل این رویکرد معنادار و موثر میشود. رویکرد کلان سیاستهای جاری در ایران، در درجه اول مبتنی بر ترس سپس طمع است. کار چندانی به اقناع ندارند، انتظار دارند دیگران وظیفه دارند که چشم بسته مثل آنان فکر کنند...
در حالی که افکار رسمی آنان از نظر بنیادهای فکری بسیار ضعیف است. همانگونه که گفته شد طراحی و نمایش پل صراط و جهنم در شمال کشور موجب حیرت جامعه شد، ولی کمتر کسی به این پرداخت که این نمایش در ذیل سیاست ترس معنادار است. البته در همین مورد نیز سیاست طمع و ایجاد بهشت را حذف کردند، چون نشان دادن نهرهای عسل و حوری و انواع خدمات مجانی و... خیلی پرهزینه است. برخی موارد را هم که نمیتوان نمایش داد.
با وجود این، مساله مهمتر آنجاست که اساسا چگونه میتوان عظمت و بزرگی جهنم یا بهشت کتاب مقدس را بازسازی کرد؟ بهطور قطع پردهخوانی و نقالیهای قدیمی تصویرسازی بهتری میکردند. به علاوه آیا اصولا توضیحات آنها در کتاب مقدس واقعی است یا نمادین؟ آیا اصولا دیدن این نمایشها اثری بر کسی دارد؟ آیا بیننده را مومن و پرهیزگار میکند؟
حالا فرض کنیم ترسیدند، آیا این ترس پایدار است؟ اگر این مساله را هم در نظر نگیریم، آیا وظیفه نیروی نظامی این است که مردم را انذار از جهنم دهد؟ از کی تا حالا آنان خود را در مقام هدایتکننده مردم تعریف کردهاند؟ مگر هدایتگری کار وظیفهبگیران حکومتی است؟ کدام پیامبر و امام و هدایتگری کارمند و مزدبگیر حکومتها بوده است؟ اینها فقط نشانهای از استیصال فکری و عملی است که با شواهد دیگری در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت.