
میل به جاودانگی در پوتین قدرت نمایی میکند؟
در حاشیه مراسم رژه نظامی چین، جایی که نماد قدرت و نمایش توان سیاسی است، گفتوگوی غیرمنتظرهای میان ولادیمیر پوتین و شی جینپینگ به بیرون درز کرد؛ گفتوگویی که نه درباره موشکهای قارهپیما یا اتحادهای استراتژیک، بلکه درباره «زندگی ابدی» و امکان رسیدن به عمر ۱۵۰ ساله بود.
به گزارش روز نو رهبران روسیه و چین، در کنار کیم جونگاون، بیپروا درباره پیوند اعضا و آینده زیستفناوری سخن گفتند؛ سخنانی که در پخش زنده تلویزیون دولتی چین شنیده شد و به سرعت جنجال آفرید. این مکالمه اگرچه در ظاهر ساده و گذراست، اما در عمق خود پرده از میل کهن انسان به جاودانگی برمیدارد؛ میلی که از نخستین اسطورهها تا امروز تکرار شده است.
با این حال، وقتی چنین تمنایی در دهان سیاستمداران بلندمدت شنیده شود، اهمیت دوچندان مییابد:، زیرا آنان ابزار و منابعی دارند که میتواند علم و فناوری را به خدمت رویاهای شخصیشان بگیرد. در جهانی که قدرت سیاسی با سرمایه و تکنولوژی در هم آمیخته است، خطر آن وجود دارد که تلاش برای طولانی کردن عمر نه به سود همگان، بلکه به نفع دوام اقتدار رهبران و بقای حکومتها تبدیل شود؛ جایی که «جاودانگی» دیگر صرفا آرزوی انسانی نیست، بلکه ابزاری سیاسی برای تداوم سلطه خواهد شد
ریشههای اسطورهای آرزوی جاودانگی
میل به جاودانگی یکی از نخستین پاسخهای بشر به آگاهی از مرگ است. نخستین تدفینها و آیینهای عزاداری در واقع تلاشی برای انکار یا معنابخشی به مرگ بودند. در اسطورههای میانرودان، گیلگمش پس از مرگ انکیدو، در جستجوی گیاه جاودانگی سفر جنونآمیزی را آغاز میکند تا آنسوی آبهای مرگ در آخر جهان میرود تا به جاودانگی دست یابد و میفهمد جاودانگی برای او آرزوی دستیابیناپذیری است و سهم انسان تنها «نام و یاد» است نه «تن جاوید».
در یونان باستان، جاودانگی بیشتر به آوازه گره خورده بود: آشیل در جنگ تروآ برابر انتخابی تراژیک قرار گرفت، زندگی طولانی و گمنام یا مرگ زودهنگام در جنگ تروآ و جاودانگی در یادها. انتخاب او، بازتابی از درک یونانیان از جاودانگی به مثابه شهرت و نام ماندگار است. در ایران باستان نیز امرداد یا امرتات بهعنوان نماد بیمرگی، جاودانگی را در پیوند با راستی و معنویت تعریف میکرد.
در ادیان ابراهیمی، وعده رستاخیز و زندگی پس از مرگ، شکل دیگری از همین آرزو بود؛ امیدی که انسان را به صبوری و پایبندی به ایمان فرا میخواند. این اندیشه در دورههای بعدتر و در افکار و اندیشههای ادبا و عرفا و متفکران ایرانی بازنمودی گسترده داشت به گونهای که سعدی جاودانگی را در نام نیک میداند و معتقد است که مرد نکونام هرگز نمیمیرد و مرده آن است که نامش به نکویی نبرند، هرچند به لحاظ جسمی و فیزیکی زنده باشد. در حکمت سعدی راه رسیدن به نیکنامی جز خدمت خلق نیست و چنان بر این اندیشه استوار است که حتی عبادت را جز خدمت به خلق نمیداند و نیکنامی را راز جاودانگی برمیشمارد.
روانشناسی تمنای جاودانگی
روانشناسی مدرن کوشیده است این میل کهن را توضیح دهد. به عنوان نمونه انرنست بکر در انکار مرگ نشان میدهد تمدنها در اصل پروژههای جاودانگی هستند؛ انسانها با ساختن بناها، خلق آثار هنری، نوشتن و حتی قدرتطلبی سیاسی میخواهند ردپایی باقی بگذارند به گونهای که مرگ نتواند آن را پاک کند.
فروید نیز از دو نیروی بنیادین سخن میگوید: غریزه زندگی و غریزه مرگ که تنش میان این دو را موتور محرک فرهنگ میداند. یونگ حتی پا را فراتر میگذارد و نشان میدهد کهنالگوهایی مانند قهرمان جاوید یا چشمه جوانی از ناخودآگاه جمعی بشر سرچشمه گرفتهاند و در فرهنگهای گوناگون تکرار میشوند.
تکنولوژی؛ اسطورهای با چهره نو
امروز، علم و فناوری جای همان اسطورههای دیرین را گرفتهاند. آزمایشگاههای مهندسی ژنتیک و پروژههای ضدپیری در مراکز علمی و پژوهشی جهان در حقیقت نسخه مدرن جستجوی گیلگمش برای گیاه زندگی هستند. امید به درمانهای سلولی یا پیوند اعضا، همان جام جوانی است که در اسطورهها جستوجو میشد. اما پرسش اصلی این است که اگر این فناوریها به حقیقت نزدیک شوند، چه کسانی نخستین بهرهبرداران خواهند بود؟ آیا این میراث مشترک بشری است، یا تنها در اختیار نخبگان سیاسی و اقتصادی قرار خواهد گرفت؟
سیاست و خطر جاودانگی
وقتی رهبران سیاسی از طولانی کردن عمر میگویند، معنای آن فراتر از زیستشناسی است. این سخنان با میل به حفظ قدرت گره میخورند. شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین که هر دو دهههاست در رأس قدرتاند، وقتی از ۱۵۰ سال عمر سخن میگویند، گویی ناخودآگاه تصویری از حکمرانیِ بیپایان میسازند. اینجاست که آرزوی جاودانگی میتواند از رویایی انسانی به ابزاری سیاسی برای تحکیم اقتدار بدل شود. تاریخ نشان داده است که هرگاه اسطورههای بشری در خدمت قدرت قرارگرفتهاند، پیامدهای خطرناک و گاه فاجعهباری به همراه داشتهاند.
از گیلگمش تا تیانآنمن
از گیلگمش تا میدان تیانآنمن، از چشمه جوانی تا آزمایشگاههای ژنتیک، میل به جاودانگی همچنان همراه انسان است. اسطورهها آن را به زبان داستان بازگفتهاند، ادیان آن را با نام نیکو و زندگی جاودان پس از مرگ وعده دادهاند و علم امروز میکوشد با ابزارهای خود آن را محقق کند. اما گیلگمش هزاران سال پیش درک کرد که جاودانگی واقعی در ردپایی است که انسان بر فرهنگ و خاطره جمعی میگذارد. امروز نیز شاید پرسش اصلی این نباشد که آیا میتوانیم ۱۵۰ سال عمر کنیم، بلکه این است که در همین عمر محدود چه چیزی از خود برای آیندگان بهجا میگذاریم.
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد