پست احساسی سقاب اصفهانی به یاد همسر و فرزندانش در روز تولد پسرش +تصاویر

اسماعیل سقاب اصفهانی با انتشار دلنوشتهای از نبود همسر و فرزندانش سخن گفت و تولد پسرش، محمدحسین اصفهانی را تبریک گفت.
او نوشت: «محمدحسینِ من زادروزت مبارک باباجانم
فاطمه عزیزم.
هرچند جسمت دیگر در کنار من نیست، اما هنوز با تو زندگی میکنم. در ذهن و قلبم، تو همچنان حضور داری؛ همانطور که همیشه بودی، با نگاه پرمهر و عاشقانهات.
هر روز حس میکنم دست حمایت و محبتت بالای سر من است، مثل سایهای آرام که مرا در سختترین لحظهها پناه میدهد.
یادت میآید سال گذشته، با چه عشق و دلسوزی برای پسرا جشن تولد گرفتی. تو میخواستی خانهمان پر از خنده باشد، میخواستی بچهها همیشه غرق در عشق باشند. آن روز، برق شادی در چشمانشان زیباترین هدیهای بود که به ما دادی. تو همیشه برای خوشحال کردنشان از جانت مایه میگذاشتی، و همین بود که خانوادهمان گرم و صمیمی بود.
و چه خاطرهای در دل من جاودانه شد؛ وقتی چند روز پیش با محمدحسین عزیزم به مدرسه حسنا جانمان رفتیم؛ دوستش دو هدیه به دست محمدحسین داد و گفت: «حسنا دو روز قبل از فوتش، پولی که جمع کرده بود را به من داد تا برای تولد محمد حسین و محمد سبحان کادو بخرم.» و اینگونه بود که دخترمان، حتی پس از مرگش، هدیهی تولد برادرش را به او رساند. آن لحظه اشک و لبخند با هم در چشمانم جمع شد؛ غمی عمیق از نبودنشان و شکر بزرگی برای عشقی که حتی پس از رفتنشان جاری بود.
دو روز پیش هم با محمدحسینمان به کلاس محمدسبحان رفتیم. پشت میز او نشستیم و اشکهایمان جاری شد؛ انگار هنوز نفسهایش در آن صندلی جاری بود. وقتی پشت میز او نشستیم، حس کردیم هنوز کنارمان هست و هنوز صدای خندههایش در کلاس میپیچد.
فاطمه جانم؛ دیروز محمدحسین از مدرسه با من تماس گرفت؛ صدایش پر از بغض بود، گفت: «دلم برای مامان تنگ شده.» دلش میخواست گریه کند، اما غرورش اجازه نمیداد. با رمز و اشاره از من خواست تا چند دقیقه تنها باشد تا برای تو اشک بریزد. همان لحظه فهمیدم که پسرمان چقدر بزرگ شده است.
فاطمهی عزیزم، حتما میدانی که امروز تولد محمدحسین عزیزمان است. او تنها یادگار عشق ماست، چراغی که هنوز در خانه میدرخشد. نبود تو و بچهها زخمی است که هرگز التیام نمییابد و انگار هر روز تازهتر میشود، اما حضور آقا محمدحسین، امیدی است که مرا سرپا نگه میدارد.
محمدحسین عزیز امروز برای من معنای زندگی است. او با وجود سن کمش، قلبی بزرگ دارد؛ هم دلتنگیاش را در سکوت میبلعد، هم امید را در نگاهش زنده نگه میدارد. او هر روز با بودنش به من یاد میدهد که باید ادامه داد.
امروز برایش تولد گرفتم و آرزو کردم که سالهای پیش رو برایش پر از نور و آرامش باشد. تو هم برایش خیلی دعا کن».

