
ائتلاف انتخاباتی اصلاحطلبان را از مردم دور میكند
شکست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس در اسفند ۹۸ تلنگری به آنها بود که به خود بیایند و تجدیدنظری در رویکردها، راهبردها و سازوکارهای خود انجام دهند، هرچند که مسائل مختلفی موجب شد تا کاهش مشارکت جدی مردم در آن انتخابات رقم بخورد، اما جدای از نارضایتیهای اقتصادی و معیشتی این ناامیدی مردم از اصلاحطلبان برای ایجاد تغییری در روند موجود در جامعه بود که باعث شد آنها از اصلاحطلبان رویگردان شوند و بر همین اساس به صندوقهای رای نیز پشت کنند. این در حالی است که از آن انتخابات تاکنون شرایط تفاوت چندانی نکرده و اصلاحطلبان نیز با وجود تاکیدات مکرر بر لزوم بازیابی سرمایه اجتماعی نتوانستهاند پایگاه رای خود را بازیابند. در همین راستا انتظار میرود که اگر شرایط جامعه و نارضایتی مردم همچنان ادامه داشته باشد اصلاحطلبان شانس چندانی در انتخابات ۱۴۰۰ نداشته باشند و پس از بهارستان؛ پاستور را نیز در اختیار جریان رقیب قرار دهند. برای بررسی شرایط اصلاحطلبان، رویکرد آنها به انتخابات ۱۴۰۰ و ائتلاف یا حضور مستقل با علی صوفی دبیرکل حزب پیشرو اصلاحات و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفتوگو پرداخته است که میخوانید.
با توجه به شرايط امروز کشور چه ميزان امکان دارد که اصلاحطلبان در انتخابات آينده تن به ائتلاف دهند؟
به گزارش روز نو :راهبرد انتخاباتي اصلاحطلبان در انتخابات اسفند 98 مشخص و نشان دادند راهبردي متفاوت از 92 و 96 دارند و تاکيد تام و تمامشان بر اصلاحطلبي است چون در تجربه پيشين خود با عدول از اصول اصلاحطلبي بهاي سنگيني دادند. بنابراين اصلاحطلبان با توجه به واقعيت جامعه که به شدت از انتخابهاي 92 تا 96 خود ناراضي است و اين وضعيت را متوجه اصلاحطلبان ميداند و عقيده دارد آنها اين خطمشي را در پيش گرفتهاند و ليستها را تعيين و معرفي کردند و نتيجه راي مردم به اين ليستها معکوس بود، اصلاحطلبان فقط يک راه دارند و آن بازگشت به اصول اصلاحطلبي است و نبايد بنا به هيچ مصلحتي از اين اصول عدول کنند. اين مساله مشخص است اما اينکه برخي از احزاب اصلاحطلب از اين رويکرد تمکين نکنند نيز امري اجتنابناپذير است؛ چنانکه در انتخابات مجلس يازدهم در اسفند 98 نيز مشابه اين رفتار ديده شد. شوراي عالي اصلاحطلبان اعلام کرد چون کانديدايي براي ما نمانده از اعلام کردن ليست معذوريم ولي احزاب را مخير کردند تا از کانديداي خود حمايت کنند ولي برخي از احزاب از اين رويکرد عدول کردند و باز هم مثل گذشته به سراغ کانديداهاي ديگر و ليستهاي ائتلافي رفتند. البته مردم نيز بهطور مشخصي حمايت نکردند و ميزان مشارکت پايين بود. گرچه آنها بايد جدا از اصلاحطلبي و به نام حزب خودشان کانديدا معرفي ميکردند ولي چند حزب ليستي ميبندند که مشابه و نزديک به سبک و سياق گذشته است و هر اصولگرا و حتي عضو جبهه پايداري را در ليست خود قرار ميدهند و سپس شکست ميخورند.
اگر به هر دليلي اصلاحطلبان با نامزدي غيراصلاحطلب بهتوافق رسيدند و از او حمايت کردند چه پيامدهايي گريبانگير اين جريان خواهد شد؟
اگر با وجود آزمودن شکستي که اصلاحطلبان در ائتلاف خوردند و چيزي بدست نياوردند باز هم بر همان سبک و سياق جلو بروند و بگويند براي ما اهميتي ندارد، فقط ميخواهيم وارد قدرت بشويم و با هر کسي چه اصلاحطلب و چه غيراصلاحطلب وارد ائتلاف خواهيم شد نتيجه خوبي نميگيرند. اين احزاب بايد ببينند آيا چيزي دارند که پاي معامله بروند چون در طرف بعدي ماجرا مردم هستند که بايد بيايند و به اعتبار اين احزاب از آن کانديدا حمايت کنند ولي چنين چيزي امکانپذير نيست و احزاب چيزي ندارند که آن را با کانديداها معامله کنند. هرچند که اين حرکت يعني عدول از اصلاحطلبي و کنارهگيري از اصلاحطلبان و در واقع به معناي تغيير ماهيت و کنار گذاشتن مشي اصلاحطلبي است. البته من نظر شخصي خودم را ميگويم و عقيده دارم احزابي که مرتکب اين خطا بشوند هزينه بسيار سنگيني خواهند پرداخت وحتي بايد به فکر انحلال خود باشند. اما جريان اصلاحطلبي موجود، حاضر و زنده است و اگر نه به اندازه گذشته اما هنوز هم نفوذ و سرمايه اجتماعي دارد و همين موضوع براي اصلاحطلبي ايجاد مسئوليت کرده است. بر اين اساس اصلاحطلبان بايد رابطه خود را با مردم و انتخابات مشخص کنند. جريان اصلاحطلبي بهعنوان يک واقعيت در جامعه وجود دارد و اگرچه حوزه نفوذ اصلاحات ضعيف شده اما همين مقدار باقيمانده جريان اصلاحطلبي را در برابر مردم مسئول ميکند و اين جريان نميتواند در برابر اين وضعيت احساس مسئوليت نداشته باشد.
اصلاحطلبان براي بازيابي سرمايه اجتماعي خود و ترغيب مردم به حضور در پاي صندوقهاي راي بايد چه اقداماتي انجام دهند؟
اين جريان بايد در ايام انتخابات مواضع خود را به شکل روشن و واضحي براي مردم تشريح کند. اصلاحطلبان در درجه اول براي برقراري اين ارتباط به گفتمان جديد انتخاباتي نياز دارد. براي ارتباط با جامعه و مردم به گفتمان جديدي نياز است که بر واقعيتهاي موجود عرصه سياسي کشور مبتني باشد. مردم بهدليل اينکه اصلاحطلبان و منتخبين آنان نتوانستند صداي جامعه در حاکميت کشور باشند مجبور شدند صداي خود را به گوش مسئولان برسانند. نمايندگان مردم در فراکسيون اميد صداي جامعه نبودند و افرادي که در دولت داشتيم صداي همه مردم نيستند. در اين وضعيت تکليف بقيه که انتصابي است مشخص است چون اين طيف مسئوليتي در برابر مطالبات مردم ندارند و اينکه صداي مردم باشند جزء تکاليف آنها نيست. مردم ديدند که تنها هستند. جالب اينجاست رئيسجمهور 24ميليون راي از مردم گرفته اما در راستاي تحقق مطالبات مردم تغييري در سياستهاي خود ايجاد نميکند و همچنان به رويکردهاي خود ادامه ميدهد. من ميخواهم در يک کلام بگويم که مردم صدايي ندارند و اصلاحطلبان بايد صداي مردم باشند. اصول اصلاحطلبي ايجاب ميکند اصلاحطلبان مردممحور باشند. يعني همان مردمسالاري که از سال 76 شعار آن داده شده است. اگر اصلاحطلبان بخواهند بر اين اصل خود بايستند بايد صداي مردم باشند. به اين منظور بايد گفتمان اصلاحطلبي اصلاح شود و اصلاحطلبي بايد بداند مردم امروز نسبت به مسئولان چه احساسي دارند.