
«اوج» در برزخ اصلاحطلبان!
ياسمين طالقاني: مدتهاست که دلواپسان اصولگرا از کاهش محبوبيت اصلاحطلبان نااميد شدهاند و به سمت تخريب رقيب از موضع فرهنگي رفتند، البته نه مانند دهه 70 که به بهانه نمايش فيلم آدم برفي به سينما حمله کردند. در آن مقطع کميل کاوه مسئول انصار حزبا... اصفهان است که در جريان اکران فيلم آدمبرفي در اصفهان و حمله به سينماهاي اکرانکننده اين فيلم، متهم و محکوم شد و نه مانند 11 آذر سال 91 که تجمع توام انصار حزبا... (مخالفان اكران فيلمها) و اهالي سينما (موافقان اكران) در اعتراض به اکران برخي فيلمها در مقابل وزارت ارشاد برگزار شد و در بنرهاي معترضان از «يک خانواده محترم» به عنوان موهنترين فيلم تاريخ سينماي ايران و از «من مادر هستم» به عنوان شنيعترين اثر سينماي ايران نام برده شد.
برخي اصولگرايان با بينتيجه ماندن اين اقداماتشان تصميم ديگري گرفتند چنانکه در نقش مجري وارد عمل شدند و از جمله اقدامات آنها تاسيس موسسه اوج بود. سمت و سوي فعاليتهاي فرهنگي اين سازمان، چالشهايي را در سطح رسانهاي برانگيخته است. بهخصوص پس از نصب بيلبوردهاي صداقت آمريکايي در اوج مذاکرات هستهاي ايران. بعضي رسانهها، ساخت اينگونه فيلمها را در راستاي مخالفت با دولت برآورد کردهاند، موضوعي که مسئولان سازمان آن را رد کرده و رويکرد خود را نه جناحي؛ بلکه منطبق با اهداف انقلاب اسلامي بيان کردهاند. البته اين سازمان در نقد عملکرد دولتهاي پيشين نيز توليداتي داشته که مبناي اين اتهام را کمرنگ کرده است. در تاريخ 21مهر 1401، بيلبورد تبليغاتي با عکس زنان تاريخساز ايران توسط اين نهاد در خيابان وليعصر تهران نصب شد و به دنبال آن فاطمه معتمد آريا، مرضيه برومند، ژاله علو و تعدادي ديگر از افرادي که تصوير آنها بدون اجازه بر روي اين بيلبورد بود، اعتراض کردند و اين بيلبورد در کمتر از 24 ساعت به پايين کشيده شد.
موج سواري اوج
اکنون اين موسسه سوژه جديدي براي تخريب اصلاحطلبان پيدا کرده است. فيلم مستند «برزخيها» که در جشنواره سينماحقيقت به نمايش درآمد. مستندي گفتوگو محور که به دنبال دلايل توقيف فيلم «برزخيها» ساخته ايرج قادري، اولين فيلم توقيفي پس از انقلاب است. فيلم را سازمان سينمايي اوج ساخته و براي تبليغات آن هم هزينه کرده است، نمونه آن خبرها و نقدهاي مثبت بسياري است که از اين فيلم براي تقريباً تمام رسانهها ارسال شد. خبرآنلاين نوشت: «فارغ از گفتوگوها و آن بلايي که سر فيلم برزخيها آمد، فيلمساز مستند و حامي آن در روايتش گروکشي سياسي کرده و به دنبال آن است تا شخصيتهاي سياسي – فرهنگي دهه 60 همچون سيدمحمد خاتمي، ميرحسين موسوي، سيد محمد بهشتي شيرازي، فخرالدين انوار و... را متهم تمام بدبختيهاي اهالي فرهنگ و هنر در آن دهه نشان دهد. اين را تأکيد کنم که نگارنده اين سطور نه سخنگو و نه بلندگوي جريان چپ مسلمان است که امروز زير چتر اصلاحطلبان تعريف ميشوند؛ چراکه خودشان بهاندازه کافي عِده و عُده دارند که سخنگو و بلندگويشان باشند، اما اين سطور را بهعنوان مخاطب دو فيلم برزخيهاي ايرج قادري و برزخيهاي عارف افشار و از آن مهمتر بهعنوان موجود زنده که اين تاريخ را زندگي کرده است و پرسشهاي بسياري دارد، مينويسم؛ چراکه تاريخ را نميشود تحريف کرد و با يکي دو اعتبار و چند گزاره ناقص سر يک تاريخ پر رنج و «يکي داستان است پر آب چشم» را هم آورد. نميشود با اعتبار و محبوبيت چند نام - حذفشده- در ميان مردم همچون زندهيادان محمدعلي فردين، ناصر ملکمطيعي، ايرج قادري و... حرف نادرست را درست نشان داد و برعکس.» امادر سوي ديگر ماجرا عبدالمجيد معاديخواه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت در گفتوگويي که سال 92 روايت جالبي از اين اتفاقات دارد: «آن زمان يک دعواي مفصلي به وجود آمد که از آقاي مخملباف در آن شرکت داشتند و عليه من موضع ميگرفتند تا آقاي مسيح مهاجري. دعوا بر سر اکران فيلم «برزخيها» بود.
اين مساله خودش يک پرونده است که جنجال زيادي درست کرد به همهجا ازجمله مجلس هم کشيد. بسيجي هم عليه بنده راه افتاد که بخشي از آن در مطبوعات آن دوران هست. هم مطبوعاتي که آقاي خاتمي اداره ميکردند، مثل کيهان به ما ميتاختند و هم امثال آقاي مخملباف فرياد «وا اسلاما» سر ميدادند. در آن هياهو هيچکس نيامد ببيند که اصلاً داستان فيلم «برزخيها» چيست. . به هر صورت برزخيها اکران شد، البته فقط در تهران. با شروع اکران فروش فيلم بسيار جلب توجه کرد. در همين زمان بود که نخستين نقد منتشره عليه «برزخيها» را روزنامه کيهان در تاريخ 9 خرداد 1361 تحت عنوان «دوزخ ابتذال در برزخيها» نوشت. دومين نقد معترضانه را روزنامه جمهوري اسلامي(تحت مسئوليت مسيح مهاجري) با تيتر «برزخيها متن نامطلوب وقاحت» به چاپ رساند که نويسنده بينام در آن از «ذکر مصيبت» نوشت و اينکه «بياييد گريه کنيم در سوگ هنر اسلامي!.» افزايش فشارها به وزارت ارشاد موجب کنارهگيري معاديخواه از اين سمت شد.
منبع:آرمان ملی