
نقش احمد توکلی در سیاست!
«سال ۷۱ تنش اجتماعی مشهد، اسلامشهر، قزوین، شیراز و اراک به وقوع پیوست و آقای هاشمی تکان خورد. با جسارت ماشین را پارک کرد، ترمز دستی را کشید و عقب رفت و سیاستهای تثبیت را دنبال کرد... این حُسن آقای هاشمی محسوب میشد؛ زیرا وقتی متوجه میشد یک روش نتیجهبخش نیست و جواب نمیدهد، جرأت بازگشت از آن رویه و روش را نیز داشت».
به گزارش روز نو حُسنی که احمد توکلی در این جملات برای هاشمیرفسنجانی برمیشمرد؛ خود چندان از آن بهره نداشت. بهویژه در حوزه اقتصاد. او با آنکه بیش از دو دهه آثار سیاستهای تثبیت قیمتهای مجلس هفتم (که توکلی پرچمدار آن بود) را دید و به ناترازیهای امروز رسید، اما از تصور خود دست نکشید و همچنان، در مقام رد و نفی سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی و انتقاد از تداوم آن از سوی دولتهای خاتمی و روحانی برمیآمد.
این باور به نادرستی سیاستهای اقتصادی پس از جنگ، اما برای توکلی فراتر از یک اختلاف و تعارض در حوزه مباحث اقتصادی بود. «سیاستهای مبتنی بر عدالت توزیعی» و «هشدارها و دیدهبانیها درباره مصادیق فساد اقتصادی»، دو رویکردی بود که هویت سیاسی و فکری توکلی را هم شکل میداد. در واقع، توکلی بدون این دو سخن، وزن و جایگاه چندانی در صحنه سیاسی ایران پیدا نمیکرد.
او گرچه از همان دهه ۱۳۶۰ در تقسیمبندیهای سیاسی در اردوگاه جناح راست جای داشت و به همین جهت نیز بود که بیرق جدایی از دولت میرحسین موسوی را افراشت؛ اما در بسیاری از مواضع و رویکردهای سیاسی و اقتصادیاش بهتدریج نوعی استقلال پیدا کرد و از چتر گفتمانی رسمی جناح راست خارج شد.
رقابت او با هاشمیرفسنجانی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۲ که پس از دوره اول، نخستین دورهای بود که وجههای نسبتاً رقابتی پیدا میکرد؛ نشانه بارزی از این استقلال سیاسی بود. در واقع، توکلی با حضور در آن دوره انتخابات، صرفاً در مقام نامزد رقیب و منتقد صریح هاشمیرفسنجانی و سیاستهای دولت اول او (بهویژه تعدیل اقتصادی) ظاهر نشد.
حضور توکلی در آن انتخابات از منظر جریانشناسی سیاسی، اهمیت خاصتری داشت. حضور توکلی در آن انتخابات، نشانه تولد گفتمان و جریانی از بطن جناح راست سنتی بود که گرچه در دامان روحانیت و بازار پرورید؛ اما فرزندی بود که نمیخواست راه پدر را برود. توکلی، پیشاهنگ چپروی فرزندان جناح راست بود.
لولایی بود برای یک چرخش تاریخی. از راست به چپ و از سنتگرایی به عوامگرایی. توکلی و چند تن دیگر (همچون عماد افروغ و محمد خوشچهره و الیاس نادران) که بعدها در مجلس هفتم، حلقهای نزدیک را شکل دادند؛ نمایندگان اصیل و اصلی این چرخش بودند. نمادهای واقعی جریانی که «عصرما»، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب، در اوایل دهه ۱۳۷۰ از آن بهعنوان «چپ جدید» نام میبرد و اعتقاد داشت این جریان، حتی قابلیت ائتلاف با «چپ سنتی» (جریان خط امام) را دارد؛ چراکه برخلاف راست سنتی که از منظر «عصرما» نه به عدالت اعتقاد داشت و نه به آزادی، دستکم به عدالت معتقد بود.
«عصرما» البته در یک مصداقیابی عجیب، جریانهایی، چون انصار حزبالله را مصداق «چپ جدید» معرفی میکرد که اصولاً نمیتوان آنها را نیروی سیاسی تلقی کرد (چنان که بعدها نظریهپردازانی، چون علیرضا علویتبار از آنان با عنوان «راست رادیکال» یاد کردند و هویت آن را نه سیاسی که نظامی-امنیتی دانستند). مصداق واقعی «چپ جدید»، همین تکچهرههای برآمده از جناح راست بودند که در مقام تعارض و مواجهه با دولت هاشمی، پای در مسیر چپروی گذاشته بودند.
برخلاف راست سنتی و نیز انصار حزبالله و کیهان که آن سالها بیشتر دغدغه حجاب یا فلان فیلم و کتاب را در سر داشتند؛ این طیف، محور تعارض خود با دولت هاشمی را در اقتصاد میدید و مدعی بود در پیش گرفتن سیاستهای لیبرال، مغایر با آرمانهایی است که در دوران انقلاب و جنگ بر اقتصاد ایران حاکم بود. پیوند خوردن با اقتصاد بازار آزاد و در پیش گرفتن سیاستهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، محور اصلی هشدارها و انتقادهای این «چپ جدید» بود که البته در این مسیر، «چپ قدیم» (خط امام) هم با آن هممسیر بود. در مصاحبه سال ۱۳۹۶ با خبرگزاری فارس، توکلی از همگرایی روزنامههای «رسالت» (که خود مدیرمسئول آن بود) و «سلام» علیه سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی میگوید و حتی مدعی میشود عامل اصلی بازداشت عباس عبدی در سال ۱۳۷۱ ناراحتی هاشمی از خودش (توکلی) بابت ارائه اسناد بدهی خارجی ۴۳ میلیارد دلاری به مقامرهبری بوده است: «آقای هاشمی از این موضوع گلهمند بودند و من هم، چون آدم سابقهدار، وزیر و وکیل بودم و روزنامه رسالت نیز توسط آدمهای بزرگ یعنی ۷ تا ۱۰ وزیر، نماینده مجلس و مقامات کشور تاسیس شده بود نمیتوانستند چیزی بگویند، اما آقای عباس عبدی را در خیابان دستگیر کردند... وزارت اطلاعات که نمیتوانست من را بگیرد».
فارغ از اینکه بازداشت عبدی ارتباطی با اقدامات توکلی داشت یا نه؛ اما این، یک واقعیت بود که در اوایل دهه ۱۳۷۰ دو جریان «چپ جدید» و «چپ قدیم» در نقد سیاستهای اقتصادی هاشمی اشتراک داشتند. توکلی از این نظر، حتی با راست سنتی هم مرزبندی میکند و یکی از دلایل شکست ناطقنوری برابر خاتمی در سال ۱۳۷۶ را خودداری او از نقد هاشمی میداند: «هم رایی که من (در سال ۱۳۷۲) آوردم و همرای آقای خاتمی در واقع «نه» به هاشمی بود. من در انتخابات به آقای ناطق توصیه کردم «اگر انتقادی به هاشمی دارید، آن را مطرح کنید»، اما ایشان برعکسش را انجام داد، به او گفتم مردم با هاشمی مخالفاند و به شما رای نمیدهند و ایشان گفت من با هاشمی هستم و کار را خراب کرد».
توصیه توکلی را ناطقنوری در ۱۳۷۶ نپذیرفت؛ اما در سال ۱۳۸۴ چهرهای به مقابله با هاشمی آمده بود که در حمله به او، هیچ آداب و ترتیبی نمیجست. آنچه محمود احمدینژاد با هاشمی در انتخابات ۱۳۸۴ و به شکلی دیگر در ۱۳۸۸ کرد؛ تداوم منطقی و طبیعی مسیری بود که توکلی در ۱۳۷۲ گشوده بود و در ۱۳۷۶ ناطقنوری را به تداوم آن فرا خوانده بود.
ناطق، اما رهرو چنین بیراههای نبود. او راستی سنتی و اصیل بود که همچون دیگر محافظهکاران، اگر نگرانی و دغدغهای هم داشت، از روند تحولات اجتماعی و تغییر هنجارها و ارزشها و نگرشهایی بود که پس از جنگ بهتدریج ظهور و بروز یافت و با دومخرداد، در سطح سیاسی تولد خود را اعلام کرد. احمدینژاد اما، فرزند واقعی «چپ جدید» بود.
او البته، آن وزانت و صداقت و اخلاق امثال توکلی را هم در مواجهه با رقیب و مخالف نداشت. پردهها را میدرید و برای پیروزی، هر قیمتی را میپرداخت. توکلی و افروغ و مطهری و دیگر اصولگرایان اصیل مجلس هفتم در همان ابتدای کار احمدینژاد، او را شناختند و حتی در مسیر تعیین کابینه در برابر برخی گزینههای او ایستادند و بعدها تا پایان دوران دو دولت او، منتقد جدی او ماندند. اما غول از شیشه به در آمده بود.
همچون ناترازیهای امروز که دستکم بخشی از آن، میراث تثبیت قیمتهای توکلی است؛ احمدینژاد نیز خروجی نهایی راهی بود که «چپ جدید» میرفت و توکلی، خواسته یا ناخواسته فضل تقدم در همان راهی را داشت که احمدینژاد تا آخر آن را رفت...