
قفلهای بیشتر بر در بسته دیپلماسی
مواضع تندروها در ایران، با طرح شروط غیرواقعی، راه هرگونه مذاکره سازنده را مسدود کرده است. این نوع شرطگذاری، نه تنها پیچیدگیها را افزایش میدهد، بلکه نشاندهنده عدم درک صحیح از معادلات دیپلماتیک و اولویتهای ملی است
وقتی هیچکس کوتاه نمیآید
مذاکرات هستهای، که زمانی با توافق برجام روزنهای به سوی حل و فصل اختلافات گشود، اکنون به نمادی از عدم انعطاف و اصرار بر مواضع تبدیل شده است. استیو ویتکاف، نماینده ویژه رئیسجمهور آمریکا در امور خاورمیانه، از قرار گرفتن دوباره مذاکرات در مسیر درست سخن میگوید، اما ترامپ میگوید: «اگر بخواهند بیایند استقبال میکنیم، ولی ما قرار نیست تلاش کنیم تا راضیشان کنیم»، موضعی که نشان از عدم تمایل واشنگتن به امتیازدهی دارد.
طیفی از تندروها، با طرح شروطی دور از واقعیتهای موجود، عملاً راه هرگونه مذاکره سازنده را مسدود کردهاند. حمید رسایی، نماینده مجلس، در اظهارنظری که نمونهای بارز از این نگاه است، مذاکره با آمریکا و سه کشور اروپایی و همکاری با آژانس را مشروط به «پایان محاصره غزه» میداند
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، نیز تاکید میکند که هر دور جدیدی از مذاکرات فقط زمانی ممکن خواهد بود که طرف مقابل برای یک توافق هستهای مبتنی بر منافع متقابل آمادگی داشته باشد. این شروط دوجانبه، که هر یک دیگری را به آغاز حرکت به سمت مصالحه فرا میخواند، عملاً مذاکرات را در یک بنبست دائمی قرار داده است. این وضعیت، نه تنها راه را بر دیپلماسی میبندد، بلکه فرصتهای را برای حل بحران زایل میکند.
سد راه واقعیتها در ایران
بخش قابلتوجهی از این دور باطل، به مواضع و رویکردهای داخلی در ایران بازمیگردد. طیفی از تندروها، با طرح شروطی عجیب و غریب و دور از واقعیتهای موجود، عملاً راه هرگونه مذاکره سازنده را مسدود کردهاند. حمید رسایی، نماینده مجلس شورای اسلامی، در اظهارنظری که نمونهای بارز از این نگاه است، مذاکره با آمریکا و سه کشور اروپایی و همکاری با آژانس را مشروط به «پایان محاصره غزه» میداند. این نوع شرطگذاری، که مسائل منطقهای را به پرونده هستهای گره میزند، نه تنها پیچیدگیها را افزایش میدهد، بلکه نشانگر عدم درک صحیح از معادلات دیپلماتیک و اولویتبندی منافع ملی است.
علیاکبر صالحی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی به وجود کمیته جانبی در مذاکرات اشاره میکند که نشاندهنده دخالتهای غیرمسئولانه در دیپلماسی است. او همچنین از نامه محرمانه مخالفان مذاکره به دفتر رهبری پرده برمیدارد که خواستار گرفتن امتیازات حداکثری هستند. این رویکرد مذاکره را به میدانی برای تحمیل اراده تبدیل میکند و هرگونه توافق را ناممکن میسازد. تحلیلهای سطحی که از درک موازنه قدرت و پیچیدگیهای بینالمللی عاجز است، به تصمیمگیریهای غلط منجر میشود و فرصتهای دیپلماتیک را از بین میبرد. اظهارات باقر ذوالقدر درباره بی اثر بودن مکانیسم ماشه نیز نشاندهنده عدم درک واقعیت است.
این رویکرد، در اظهارات چهرههایی چون سردار کوثری، نماینده مجلس، نیز بازتاب مییابد که میگوید: «نه مذاکره با آمریکا نتیجه دارد، نه مذاکره با اروپا.» این گونه تهدیدات، که از موضعی انفعالی و نه اقتدارگرایانه بیان میشود، نه تنها اهرم فشاری ایجاد نمیکند، بلکه عملاً ایران را در موضع ضعف قرار میدهد. حشمتالله فلاحتپیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس، نیز تاکید میکند که داخل کشور ما برخی پیام جنگ ۱۲ روزه را جدی نگرفتهاند. حمید آصفی، در تحلیلی صریح تاکید میکند که «ادامه جنگ نیابتی و ادامه رابطه خصمانه با آمریکا، فقط یک معنا دارد: انتحار سیاسی.» این عدم درک از هزینههای واقعی تقابل و اصرار بر مواضع غیرقابل دفاع، ایران را در موضع ضعف قرار داده و راه را بر راه حلهای مسالمتآمیز میبندد.
سوخت بر آتش بیاعتمادی
زیادهخواهیهای غرب، به ویژه آمریکا، نقش مهمی در بینتیجه ماندن مذاکرات با ایران دارد. اظهارات استیو ویتکاف درباره بازگشت مذاکرات به مسیر درست، با آمریکاییها در تضاد است. فشار حداکثری غرب، بهجای مذاکره بر مبنای احترام متقابل، به دنبال تحمیل اراده خود است. وال استریت ژورنال گزارش میدهد که تعویق تحریمها مشروط به از سرگیری مذاکرات و همکاری کامل ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. این شروط، که ایران آن را تسلیمطلبانه میداند، به جای ایجاد اعتماد، بیاعتمادی را تشدید میکند.
ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، صریحا ادعا کرده که اجازه غنیسازی اورانیوم را به ایران نخواهیم داد، در حالی که ایران غنیسازی را حق مسلم خود میداند. رابرت مالی، نماینده ویژه سابق آمریکا در امور ایران، نیز اذعان میکند ترامپ نتوانسته ایران را تسلیم کند. نفوذ لابیهای خارجی و منافع متضاد، به پیچیدگی مذاکرات میافزاید و مانع از رسیدن به توافقی جامع میشود. تهدید به فعالسازی مکانیسم ماشه توسط اروپاییها و تعیین ضربالاجلهای مکرر، مانند آنچه آکسیوس به نقل از وزرای خارجه تروئیکا اروپا برای پایان آگوست اعلام کرد، به جای ایجاد انگیزه برای توافق، به تشدید تنش و بیاعتمادی منجر میشود. این رویکرد تهدید و فشار، که عراقچی آن را فاقد هرگونه مبنای اخلاقی و حقوقی میداند، تنها راه دیپلماسی را دشوارتر میکند و نقش اروپا را در پرونده هستهای ایران از بین میبرد.
شرطگذاری و مسائل منطقهای را به پرونده هستهای گره زدن، نه تنها پیچیدگیها را افزایش میدهد، بلکه نشانگر عدم درک صحیح از معادلات دیپلماتیک و اولویتبندی منافع ملی است. این رویکرد، هرگونه توافق را ناممکن میسازد و فرصتهای دیپلماتیک را از بین میبرد
ماشه، تحریم و زخم جنگ 12 روزه
تبعات این دور باطل برای ایران، بسیار سنگین و ویرانگر بوده است. علاوه بر تحریمها، جنگ 12 روزه و حملات نظامی به تاسیسات هستهای و نظامی ایران، خسارات جبرانناپذیری به بار آورده است. پیت هگست، وزیر دفاع آمریکا، با وقاحت تمام اعلام میکند: ایالات متحده ۳ تاسیسات هستهای ایران را نابود کرد. این حملات، که عراقچی آن را تجاوزی بیدلیل میخواند، نه تنها به زیرساختهای کشور آسیب رساند، بلکه جان حدود هزار نفر از جمله فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان برجسته هستهای و غیرنظامیان را گرفت. عراقچی اذعان دارد که غنیسازی اورانیوم به علت شدت خساراتی که تاسیسات هستهای در حمله آمریکا دیده، «کاملا متوقف» شده است.
این واقعیت تلخ، نشان میدهد که ایران تحت فشار شدیدی قرار دارد و نادیده گرفتن این فشارها، تنها به افزایش هزینهها منجر خواهد شد.
گره کور منازعه
در کانون این منازعه، برنامه هستهای ایران قرار دارد که غرب، به ویژه ایالات متحده و اسرائیل، نگران ابعاد نظامی این برنامه و میزان اورانیوم غنیشده توسط ایران هستند. ترامپ تهدید کرده که اگر ایران غنیسازی را از سر بگیرد، حملات بیشتری انجام خواهد داد. عراقچی تأکید میکند که هیچ توافقی بدون حق غنیسازی قابل قبول نیست و مذاکرات تنها حول موضوع هستهای خواهد بود. میخائیل اولیانوف، نماینده روسیه در سازمان ملل، معتقد است که میتوان با مذاکرات، اورانیوم غنیشده مازاد ایران را مدیریت کرد، به شرطی که آمریکا از سیاسیکاری پرهیز کند. این دیدگاه، نشان میدهد که راه حل فنی و دیپلماتیک برای این مسئله وجود دارد، مشروط بر اینکه اراده سیاسی برای حل آن فراهم شود و از سیاسیکاریهای بیمورد پرهیز شود.
این دور باطل، هزینههای گزافی را بر ملت ایران تحمیل کرده است. مصطفی تاجزاده، فعال سیاسی محبوس بیان میکند که لغو مؤثر تحریمها تقریباً غیرممکن است و بدون مذاکره، مشکلات مردم تشدید خواهد شد. محمد پارسی فعال رسانهای نیز به تبعات منفی مکانیسم ماشه بر اقتصاد و معیشت خانوادهها اشاره میکند. این وضعیت نتیجه سیاستهایی است که دیپلماسی را به عنوان ضعف تلقی کرده و سیاست خارجی را به میدان قدرتنمایی داخلی تبدیل کرده است. فیروز محمودی، فعال سیاسی نیز هشدار میدهد که جمهوری اسلامی در اشتباه است اگر فکر کند با حمایتهای فعلی میتواند از بحران عبور کند. او تأکید میکند که قدرتهای جهانی اجازه نخواهند داد وضعیت به قبل از جنگ ۱۲ روزه بازگردد و ممکن است به جنگ بیشتر و حتی مداخله نظامی محدود علیه ایران منجر شود.
زیادهخواهیهای غرب، به ویژه آمریکا، نقش مهمی در بینتیجه ماندن مذاکرات با ایران دارد. فشار حداکثری غرب به جای ایجاد اعتماد، به تشدید بیاعتمادی و تنشها منجر شده است. اظهارات ترامپ، که به صراحت میگوید اجازه غنیسازی اورانیوم را به ایران نخواهد داد، نشاندهنده عدم تمایل به مذاکره بر مبنای احترام متقابل است
نگاه به واقعیت و توافق جامع
برای خروج از دور باطل مذاکرات، نیاز به اراده جدی برای دستیابی به توافق جامع وجود دارد. محمد صدر، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، بر لزوم ایجاد شرایطی برای جلوگیری از فعالسازی مکانیسم ماشه توسط اروپا تأکید میکند. فریدون مجلسی، دیپلمات بازنشسته، نیز معتقد است که مذاکرات مجدد میتواند بنبستها را بشکند، اما باید بهوضوح اعلام شود که زمان انطباق با قراردادهای پیشین گذشته است و ایران باید از موضع قدرت مذاکره کند. رئیسجمهور نیز بر این نکته تأکید میکند که هیچ خط قرمزی جز قوانین بینالمللی وجود ندارد. تقویت همکاریهای منطقهای و ایجاد کنسرسیوم هستهای میتواند اهرم فشار ایران را در مذاکرات افزایش دهد و نشان دهد که ایران بدون تضمینهای واقعی و احترام به حقوق ملیاش، امتیازی نخواهد داد. این رویکرد چندجانبه میتواند دیپلماسی را به مسیر مؤثر و واقعی بازگرداند.
زیادهخواهیهای غرب، به ویژه آمریکا، نقش مهمی در بینتیجه ماندن مذاکرات با ایران دارد. فشار حداکثری غرب به جای ایجاد اعتماد، به تشدید بیاعتمادی و تنشها منجر شده است. اظهارات ترامپ، که به صراحت میگوید اجازه غنیسازی اورانیوم را به ایران نخواهد داد، نشاندهنده عدم تمایل به مذاکره بر مبنای احترام متقابل است
ضرورت برونرفت از دور باطل
تنها راه برونرفت از این دور باطل، نگاهی واقعبینانه به شرایط و رسیدن به یک توافق جامع است. این تغییر رویکرد، نه خیانت است و نه سازش، بلکه انتخابی میان «بقا یا فنا» است. تاکید بر «تغییر نکردن مواضع»، که اغلب مصرف داخلی دارد، عملاً راه دیپلماسی را میبندد. پرونده هستهای ایران، بیش از آنکه یک چالش فنی باشد، به یک بحران سیاسی و هویتی تبدیل شده است. تا زمانی که ایران از مواضع ایدئولوژیک خود دست برندارد و غرب نیز از استفاده ابزاری از اهرم فشار خودداری کند، این دور باطل ادامه خواهد یافت. در غیر این صورت، این مذاکرات تنها تکرار یک سناریوی دیپلماتیک بینتیجه خواهد بود که هزینههای آن را، بیش از هر کس، مردم ایران خواهند پرداخت.