به روز شده در: ۱۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۵
کد خبر: ۷۰۵۸۱۴
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۰ - ۱۳ مرداد ۱۴۰۴

در نقد مبینا نعمت زاده بودن؛ یا رب روا مدار که نوجوان، مدال‌دار المپیک شود!

روزنو :مبینا نعمت‌زاده، با یک مدال المپیک تصور می‌کند که در قانون هم باید به او مدال ویژه بدهند؛ از درخواست سهمیه‌ی پزشکی بدون کنکور تا سیلی پدرش به پیشکسوت؛ این‌بار نه با مشت، که با ذهنیت رانت‌زده باید مبارزه کرد.

در نقد مبینا نعمت زاده بودن؛ یا رب روا مدار که نوجوان، مدال‌دار المپیک شود!

 نوجوانی از دل تکواندو، مدالی از المپیک، و تصوری عجیب از جایگاه خودش در جامعه؛ این خلاصه‌ی قصه‌ای‌ست که از تابستان گذشته تا مرداد امسال، اسم «مبینا نعمت‌زاده» را به صدر خبرها کشانده.

سال گذشته، درست پس از آن‌که مدال برنز المپیک پاریس را به گردن آویخت و به کشور بازگشت، ناگهان در قاب تلویزیون ظاهر شد و مقابل دوربین با اعتماد به نفس گفت که دلش می‌خواهد در رشته‌ی پزشکی تحصیل کند. البته بدون کنکور! چون خب... المپیکی‌ها تمرین می‌کنند و وقت تست‌زنی ندارند دیگر!

همین یک جمله کافی بود تا موجی از واکنش‌ها به راه بیفتد. جامعه‌ای که فرزندانش هر سال با استرس و اضطراب شب‌های کنکور را تا صبح بیدارند، به ناگاه دید که مدال‌آوری آمده و در اوج نابرابری، درخواستی را مطرح می‌کند که بوی رانت و تبعیض می‌دهد. انگار مدال، کلید ورود به هر چیزی‌ست؛ از دانشگاه گرفته تا هر صحنه‌ی رسمی و غیررسمی دیگر.

مسئولان یکی‌یکی آمدند و گفتند مبینا نعمت‌زاده نمی‌تواند در رشته‌ای که می‌خواهد تحصیل کند. رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران با صراحت گفت پذیرش بدون کنکور در رشته‌ی پزشکی نداریم. اما پرسش جدی‌تر این بود: اگر افکار عمومی واکنش نشان نمی‌داد، آیا این درخواست نابه‌جا تا الان اجرا نشده بود؟

مبینا نعمت زاده - تکواندو

در ظاهر همه‌چیز تمام شد. مبینا گفت که فعلاً قصد ادامه‌ی تحصیل ندارد و تمرکزش بر اردوهای تیم ملی است. اما مشکل اصلی، نه فقط یک درخواست بی‌موقع، بلکه ذهنیتی‌ست که پشت آن ایستاده بود: من مدال دارم، پس مستحق امتیاز ویژه‌ام!

دوباره مبینا نعمت زاده، دوباره حاشیه‌های بی‌مورد!

و حالا، یک سال پس از آن ماجرا، داستان تازه‌ای از همین ذهنیت پرده برداشت. چند روز پیش، ناگهان خبر رسید پیشکسوت تکواندو، یدالله پیرهادی، از سوی پدر مبینا نعمت‌زاده مورد حمله فیزیکی قرار گرفته است! آن‌هم در جریان یک جلسه‌ی رسمی برای بررسی حواشی رفتاری خود مبینا در سالن تمرین.

روایت‌های مختلفی در رسانه‌ها منتشر شد؛ از ادعای پیرهادی درباره‌ی رفتار نامناسب مبینا نعمت‌زاده با او، تا پاسخ مفصل و احساسی خود او که گفت کتک خورده، تحقیر شده و بعد هم بغض کرده، فیلم «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» را تماشا کرده و دلش شکسته!

و نهایتاً رسیدیم به اعتراف عجیب مبینا نعمت‌زاده:

پدر من سیلی را زده و این موضوع را تایید می‌کند و تا آخر موضوع هم است. وقتی بیرون آمدیم به من گفت می‌دانم شاید این اتفاق رسانه‌ای شود اما این حرکت را کردم که دیگر هیچ فردی و پیشکسوتی به خودش حق ندهد با هیچ دختری چنین برخوردی کند. اگر من بودم قطعاً از پدرم واکنش بدتری می‌دادم چون طاقت نداشتم برای دخترم چنین اتفاقی بیفتد.

 

مبینا نعمت زاده و پدرش

کجای دنیا، پدرِ یک ورزشکار ملی، وسط جلسه رسمی، پیشکسوتی را کتک می‌زند و بعد هم آن را به حساب «احساسات پدرانه» می‌گذارد و خیال می‌کند مسئله تمام شده است؟ مگر قهرمانی و مدال‌آوری، معافیت از قانون، نقد، پاسخگویی و رفتار مدنی می‌آورد؟ مگر دخترِ مدال‌آور، باید آن‌قدر از خود مطمئن باشد که وقتی نقدی می‌شنود، خودش یا خانواده‌اش، به‌جای گفت‌وگو، سراغ داد و بیداد و کتک‌کاری بروند؟

اما اینجا سؤال اصلی این است؛ شما دقیقاً خودتان را چه کسی می‌دانید که اجازه می‌دهید با سیلی زدن، قانون را زیر پا بگذارید و خشونت را در جامعه عادی کنید؟ مگر ما در جنگل زندگی می‌کنیم که هرکس از راه رسید، به‌جای قانون، با سیلی و توهین و انتقام شخصی، حق‌طلبی کند؟ پدری که دست روی پیشکسوت یک رشته بلند می‌کند، نه قهرمان است، نه دلسوز؛ او صرفاً الگویی خطرناک از بی‌قانونی‌ست که باید متوقف شود.

احساسات، اگر به سیلی منتهی شود، دیگر احساس نیست؛ انحراف است. جامعه‌ای که به نام «دخترم ناراحت بود» به کسی اجازه دهد دست روی دیگری بلند کند، دیر یا زود خودش را از درون خواهد بلعید. قانون، باید محکم‌تر از بغض باشد.

بدترین الگوی ممکن از یک مدال‌آور المپیک؛ مبینا نعمت زاده را متوقف کنید!

این‌که مبینا نعمت‌زاده تصور کند مدالش تافته‌ای جدا بافته از او نسبت به ساخته، زنگ خطری‌ست برای آینده‌ی ورزشی‌اش. اگر همین حالا کسی این ذهنیت را با آموزش، راهنمایی و در صورت لزوم، برخورد جدی اصلاح نکند، چه تضمینی‌ست که چند سال دیگر، این افتخارآفرین ملی به یک حاشیه‌ساز دائمی تبدیل نشود؟

ماجرا فقط درباره‌ی یک دختر ورزشکار نیست. موضوع، جایگاه قانون، شأن پیشکسوت، مرزهای رانت و هویت قهرمان بودن در این سرزمین است. جامعه از قهرمانش توقع دارد که الگو باشد؛ نه این‌که با یک مدال، تصور کند می‌تواند هرجا که خواست، هرطور که خواست، و با هر لحن و واکنشی که خواست، ظاهر شود.

خانم نعمت‌زاده، هنوز دیر نشده. هنوز فرصت دارید که مسیرتان را به‌درستی مدیریت کنید. اما یادتان باشد قهرمانی فقط مدال نیست. قهرمانی یعنی توانِ ایستادن زیر نور نقد و در برابر قانون.

شاید اشکال اصلی این‌جاست؛ شما خیلی زود، در سن خیلی پایین، مدال گرفتید. و مثل خیلی‌های دیگر، جوگیر شدید. به‌جای آن‌که الگوی رفتاری یک قهرمان باشید، تبدیل به نمونه‌ای شدید از این‌که چگونه شهرت و افتخار، اگر مدیریت نشود، می‌تواند شخصیت را از درون تهی کند.

تصویر روز
خبر های روز